صدای درون بلندترین صدایی است که خداوند برای صحبت به کار می برد ، چون نزدیکترین صدا به توست . همان صدایی که به تو می گوید ، آیا هر چیز دیگری واقعیت دارد ، یا ساختگی است ؟
درست است یا غلط ؟ خوب است یا بد ؟
این راداری است که راه را نشان می دهد ، کشتی را هدایت می کند و اگر اجازه دهی راهنمای سفر است .
این صدایی است که می گوید کلماتی که می خوانی ناشی از عشق است یا نشآت گرفته از ترس . و براساس این معیار تو تصمیم میگیری که باید از آنها پیروی کنی یا آنها را نادیده بگیری .
تنها آرزوی روح اینست که بالاترین درکی را که درباره خود دارد ، به بالاترین تجربه مبدل سازد .
تا زمانی که فهم کلی ، به صورت تجربه در نیاید ، هر آنچه موجود است ، وهم و گمان است .
خداوند مدتها بود نظر به جمال خود داشت .
مدتی که طول آن از سن عالم هستی ضرب در سن کائنات بیشتر است .
پس قبول باید کرد که تجربه خداوند از خودش ، چیز نو و جدیدی است .
(( اگر حوصله دارید و خسته نشدید لطفاً ادامه مطلب را نیز بخوانید))
نیل دونالد والش نویسنده ای معروف و مشهور در کتاب ( گفتگو با خدا ) آورده است که در برخی از اسطوره های مذهبی گفته شده که خدا ( پدر ) ، تعداد بی شماری فرزند ( روح ) داشت .
به نظر در این مورد خاص اسطوره های شما چندان هم از واقعیت غایی دور نیست ، چون روحهای بیشماری که تجلیات او را تشکیل می دهند ، در معنی کیهانی کلمه مخلوقات او محسوب می شوند .
مقصود ربانی خداوند از تکثر وجود این بود تا مخلوقاتی را بر صورت رحمان خلق کند .
به گونه ای که بتواند خود را به صورت تجربی بشناسد .
فقط یک راه برای خالق وجو دارد تا خودش را به عنوان خالق به طور تجربی بشناسد ، و آن از طریق خلق کردن است .
بنابراین او به هر یک از بی شمار فرزندان روحانی خود نیز ، قدرت خلق کردن را که به عنوان وجود مطلق از آن برخوردار بود ، عطا کرد .
یک راه وجود داشت که از طریق آن بندگان خداوند می توانستند خود را به عنوان جزیی از واحد تکثریافته بشناسند ، و آن از طریق گفتن به آنها بود .
خداوند این کار را کرد . ولی برای روح ، تنها این کافی نبود که خود را به عنوان وجود تنزل یافته یا جزیی از واحد تکثریافته ، یا بنده خداوند یا وارث ملک هستی ( یا هر واژه اسطوره ای که می خواهی به کار ببری ) بشناسد .
دانستن چیزی و تجربه کردن آن ، دو چیز کاملاً متفاوت است . روح آرزو داشت خود را به طور تجربی بشناسد ( همان کاری که خداوند کرد ) آگاهی ادراکی بر ما کافی نبود .
بنابراین خداوند طرحی را ابداع کرد ...
پس در کار خداوند به گفته شما نقصی وارد نیس..؟!
نظر شما چیه ؟ هست یا نیست ؟
حتی اگه با چشای باز سنگ بارون شی؟نمی ارزه...زیبایی گل زیر انگشتان تشریح می پژمرد...
من که گفتم ، با چشمهای باز ، ولی ندیدن ...!
مانور خوبی دادی روی تمایز تجربه از زیستن. منتظر ادامهام. به نظرم باید بقیهاش رو بخونم و بعد در کلیت متن بررسیاش کنم.
خوشحالم از اینکه یاداشتم مورد توجهت قرار گرفت ، و از اینکه روی مطلب ریز شدی و موشکافانه بهش فکر کردی متشکرم .
حتماً در آینده ای نزدیک بقیه مطلبم رو ارائه خواهم کرد .
و امیدوارم تونسته باشم در آخرش نتیجه خوبی رو به مخاطب داده باشم .
سلام
ممنون از حضورت
سلام
یک سری مطالب که خیلی بی ربط با نوشته های این ژست نیست جمع آوری کردم.
دوست داشتی سری بزن گفتی با هم بزنیم.