سر سودای که داری تو که سود دو جهانی
دل به مردار چه بندی تو که سیمرغ زمانی
جانب وصل تو جویند همه خیل ملائک
عاشق روی تو باشند همه عالی و دانی
عنکبوتی است جهان ، دام نهان کرده به هر سو
حیف باشد که تو چو مرغی که در این دام نمانی
طمع سیم و زر و وسوسه جاه و مقامات
ز کفت برد به یغما گوهر نقد جوانی
گوش خود دور کن از غلغله زاغ و زغن ها
تا بگویند به گوش ات همه اسرار نهانی
عاقلان ، یوسف جان را مفروشید به درهم
عاشقان ، اشک روان را مسپارید بنانی
طفل عشقم چه کنم ، جز سخن از عشق نگویم
بجز از عشق ندانم نکنم هیچ بیانی
سلام دوست عزیز
مطالب وبت واقعا جالب بود
راستی با تبادل لینک موافق هستی؟/
اگه هستی من رو با نام "عکس هایی که تا حالا ندیدی!" لینک کن
من هم هر نامی که خواستی لینکت می کنم
منتظر هستم دوست عزیز و خوبم
آپم بیا[بغل][قلب][بغل]
آپم بیا[بغل][قلب][بغل]
آپم بیا[بغل][قلب][بغل]
آپم بیا[بغل][قلب][بغل]
سلام
قشنگ بود ولی از اونجایی که طبع ادبی نداریم اجازه اظهارنظر به خودمون نمیدیم و فقط از خوندن لذت می بریم.
شاد باشی
اول اینکه سلام
دوم اینکه چه با کلاسه بخش نظرات!
سوم اینکه کلیت شعر زیبا بود ولی جزئیاتش یه جوری بود!
چهارام اینکه [گل رز] (خودم نوشتم!)
البته اینا بیشتر در حد یه تئوری!
هو یت دارم و گم کرده ام خود را
چراغی می زند سوسو و من اندر پی آنم
و آن را چون سرابی از دور می بینم
سلام
لطفا اصلاح فرمایید
هویت دارم و گم کرده ام آیینه خودرا
چراغی می زند سوسو من اندر پی آنم
و آن را چون سرابی از دور می بینم !!!