جمعه ی ساکت
جمعه ی متروک
جمعه ی چون کوچه های کهنه ، غم انگیز
جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار
جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
جمعه ی بی انتظار
جمعه ی تسلیم
خانه ی خالی
خانه ی دلگیر
خانه ی در بسته بر هجوم جوانی
خانه ی تاریکی و تصور خورشید
خانه ی تنهایی و تفاُل و تردید
خانه ی پرده ، کتاب ، گنجه ، تصاویر
آه ، چه آرام و پرغرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دل گیر
آه ، چه آرام و پر غرور گذر داشت ...
فروغ فرخ زاد
عمر جمعه به هزار سال میرسه / جمعه ها غم دیگه بیداد می کنه
آدم از دست خودش خسته می شه / با لبهی بسته فریاد می کنه
.
.
.
جمعه وقت رفتنه موسم دل کندنه / خنجر از پشت می زنه اون که همراه منه