یک داستان کوتاه ، به جای یادداشت
سخنران که پشت تریبون می رود ، یکی از لابلای جمعیت فریاد می زند برای سلامتی آقای سخنران صلوات ، و همه صلوات می فرستند .
چند ثانیه ای بعد سکوت برای شنیدن سخنان مهم سخنران حکمفرما می شود ، سخنران گلویی صاف می کند و سرش را کمی جلوتر به میکروفون نزدیک می کند .
دوباره یکی از میان مردم صلواتی دیگر برای استفاده کامل از سخنان سخنران می طلبد و مردم اجابت می کنند .
صلوات سوم را هم دیگری بلند تر برای نابودی بدخواهان می خواهد و باز صدای مردم طنین انداز می شود .
سخنران لیوان آب را بلند می کند و چند جرعه ای آب می نوشد ، از ردیف های جلو این بار مردی با صدای بلند برای مسئولین که مثل آب خوردن مشکلات مردم را رفع و رجوع می کنند طلب کفی مرتب می نماید و دوباره همراهی جمعیت .
سخنران عینکش را از جیب پیراهن بیرون می آورد و به چشم می زند ، حاضرین که دیگر عادت کرده اند با هر حرکت سخنران صلواتی بفرستند یا ابراز احساساتی بکنند منتظر دعوت کسی نمی شوند و صلوات دیگری این بار خود جوش و البته بلندتر فرستاده می شود .
سخنران کاغذی از جیب بغل کت در می آورد ، به کاغذ نگاه می کند ، صلوات بعدی در راه است .
کاغذ را تا می کند و روی تریبون کنار میکروفون می گذارد ، یک حمایتت می کنیم برای تا کردن کاغذ و کفی مرتب برای گذاشتن آن روی تریبون ، سخنران را همراهی می کند .
دست چپ سخنران روی پیشانیش می رود تا عرق اش را پاک کند و این بار کسی در گوشه ای از مجلس زار زار گریه می کند و بر پیشانی می کوبد . صدای گریه و شیون و دست بر پیشانی کوبیدن از جمع بر می خیزد .
سخنران این بار دست راستش را مشت کرده بالای سر می برد ، جمعیت با مشتهای گره کرده فریاد مرگ بر دشمن سر می دهند .
حرکات سخنران از سر گرفته می شود و همه چیز دوباره تکرار می شود تا عقربه های ساعت اعلام کنند سخنرانی تمام شده است .
مردم دور سخنران جمع شده اند عده ای کتاب یا کاغذ پاره ای جلو می برند تا امضاء بگیرند ، بعضی ها عکس یادگاری می گیرند و استاد سخنران برایشان دست تکان می دهد و ابراز احساسات می کند .
چند نفری هم دور تر منتظرند . یکی شان اولین نفری است که برای شروع مراسم سخنرانی اولین صلوات را درخواست کرده و به نظر می رسد ارشد تیم چند نفره ای است که انتظار سخنران را می کشند ، این را از صدای آمرانه اش می شود فهمید :
به مسئول سالن بفرمائید فیلم مراسم را برای جلسه فردا صبح بفرستد دفتر ، می خواهیم دوستان دیگر هم تجربه جدیدمان را ببینند .
چراغ اتاق کنفرانس که روشن می شود ، رئیس تجربه جدید را تشریح می کند :
دوستان مستحضر هستند در بعضی موارد پیش آمده که سخنران احساس کرده باید برای مردم حرف بزند و خوب مواردی داشته ایم که حرفها از کنترل خارج شده ، برای جلوگیری از احتمال وقوع چنین حادثه ای ما دیروز برای اولین بار برای جمعیتی حدود هزار نفر ، از یک سخنران کر و لال استفاده کردیم . فیلمی که مشاهده فرمودید مربوط به همین مراسم بود .
و...
بابا استاد!
پژوهش ها می فرمائید. جالب بود. غیرمنتظره تمام شد. و البته کاملا ملموس بود.
ما دانشجویان هر دفعه می خواهیم استاد را اینجوری دست به سر کنیم نمی شه! لطفا یک نسخه از اون فیلم رو برای ما هم بفرستید!
سلام آقا محمد
عجب داستانی بود
یک روانشناسی کامل از یک ملت جو زده از صلوات ها ژیداست که ملت ملت همیشه در صحنه خودمانند
لذت بردم از خواندنش و ممنون
سلام
آمدم خواهش کنم:
در لینک دوستانم روی سایت "کلمه" کلیک کنی و سخنان میرحسین را در یادبود شهید باکری،
تحت عنوان"تاثیرسیاست های اقتصادی بر فرهنگ و اخلاق" مطالعه کنی
همچنین سخنان وی را در30 سالگی حزب جمهوری ،
تحت عنوان "تقدم تولید گفتمان بر قدرت ، اولویت تحزب مردمی بر احزاب دولت" را مطالعه کنی .
خواهش می کنم مطالب مزبور را بدون پیش فرض های ذهنی مطالعه کن
شمع شب محفل شاهان شدن بزمی ندارد...
خوشا آن شمع که روشن می کند ویرانه ها را...
سلام.
از وبلاگ مهرورزی های بی دریغ دولت عدالت محور و ... در اصفهان هم بازدید نمایید
فوق العاده بود !!
عجب...