اشعار

به نام هستی هستا  

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست  

 

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست  

 

در کویری سوت و کور  

 

در میان مردمی با این مصیبتها صبور  

 

صحبت از مرگ محبت مرگ عشق  

 

گفتگو از مرگ انسانیت است  

نظرات 2 + ارسال نظر
م ر ی م چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:30 ب.ظ

چقدر زیبا بود این شعر. مال کی بود؟

خودم هم نمیدونم که این شاعر بزرگ کیه .
ولی هرکی هست دمش گرم .
این شعرو شش سال پیش جایی خوندم و خوشم اومد .
تورو خدا یه کم به معنیش فکر کن ببین چقدر پر محتواست .
دیدم جالبه ، گفتم بیارمش اینجا شاید کسی پیدا شد که بخونه و حالشو ببره .

م ر ی م پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ق.ظ http://gosast.blogsky.com

به نظرم اگر"ا گفتگو درباره مرگ، انسانیت است"را در نظر بگیریم شعر کامل نیست. گفتگو در باب مرگ فی حد ذاته نمی‌تواند تعین کننده انسانی بودن یا نبودن باشد. ضمن آن که در این شعر سخن از تعریف انسانیت نیست. در عین حال هرگز نمی‌شود چنین برداشتی را بکلی نفی کرد.
نظر شخصی من اما این است کهشرایطی که شاعر وصف کرده ماهیت سخن خودش را روشن کرده. می‌گوید مساله اصلی حالا در چنین وضعی مرگ برگ یا حتی قتاری نیست. پس گفتگو در باب مرگ بطور کلی هم نیست. بلکه گفتگو در باب مرگی است غیر جسمانی مرگی که پیش از مرگ جسمانی اتفاق می‌افتد: مرگ روح انسانی. مرگ انسانیت. این بسیار مهیب تر از مرگ خود آدم بما هو آدم است! در این شعر شاعر یک دغدغه انسانی را مطرح می‌کند و ان مساله انسانیت و مرگ ان است. پس به نظرم روایت دوم به غنای معنایی شعر کمک می کند و البته به لحاظ ترکیب واژگان و دستور جمله هم نزدیک تر است به خود شعر.

با نظرت موافقم ، تفسیر بجایی بود .
متشکرم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد