گاهی وقتها احساس می کنم که دوست دارم دنیا به آخر برسد !!!
و لی نمی دانم چرا ؟
اکنون از همان لحظات است !!!؟؟؟
صفت بهار
برخاستم در فصلی که کفه لیل و نهار بر میزان استوار است و شادروان بوقلمون در سرا بستان عالم بگسترده ، و عود و عنبر ریاحین بر مجمر هوا بر آتش اعتدال نهاده .
ز اعتدال هوا شکل جانور گیرد
اگر به نوک قلم صورتی کنند نگار
پرنده فقط یک پرنده بود
پرنده گفت : چه بویی ، چه آفتابی ، آه !
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید ، مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمی شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده ، آه ، فقط یک پرنده بود
فروغ فرخ زاد