خالق و مخلوق - قسمت اول

صدای درون بلندترین صدایی است که خداوند برای صحبت به کار می برد ، چون نزدیکترین صدا به توست . همان صدایی که به تو می گوید ، آیا هر چیز دیگری واقعیت دارد ، یا ساختگی است ؟  

درست است یا غلط ؟ خوب است یا بد ؟  

این راداری است که راه را نشان می دهد ، کشتی را هدایت می کند و اگر اجازه دهی راهنمای سفر است . 

این صدایی است که می گوید کلماتی که می خوانی ناشی از عشق است یا نشآت گرفته از ترس . و براساس این معیار تو تصمیم میگیری که باید از آنها پیروی کنی یا آنها را نادیده بگیری . 

تنها آرزوی روح اینست که بالاترین درکی را که درباره خود دارد ، به بالاترین تجربه مبدل سازد . 

تا زمانی که فهم کلی ، به صورت تجربه در نیاید ، هر آنچه موجود است ، وهم و گمان است . 

خداوند مدتها بود نظر به جمال خود داشت . 

مدتی که طول آن از سن عالم هستی ضرب در سن کائنات بیشتر است .

پس قبول باید کرد که تجربه خداوند از خودش ، چیز نو و جدیدی است .  

(( اگر حوصله دارید و خسته نشدید لطفاً ادامه مطلب را نیز بخوانید))

نیل دونالد والش نویسنده ای معروف و مشهور در کتاب ( گفتگو با خدا  )  آورده است که در برخی از اسطوره های مذهبی گفته شده که خدا ( پدر ) ، تعداد بی شماری فرزند ( روح ) داشت . 

به نظر در این مورد خاص اسطوره های شما چندان هم از واقعیت غایی دور نیست ، چون روحهای بیشماری که تجلیات او را تشکیل می دهند ، در معنی کیهانی کلمه مخلوقات او محسوب می شوند . 

مقصود ربانی خداوند از تکثر وجود این بود تا مخلوقاتی را بر صورت رحمان خلق کند . 

به گونه ای که بتواند خود را به صورت تجربی بشناسد . 

فقط یک راه برای خالق وجو دارد تا خودش را به عنوان خالق به طور تجربی بشناسد ، و آن از طریق خلق کردن است . 

بنابراین او به هر یک از بی شمار فرزندان روحانی خود نیز ، قدرت خلق کردن را که به عنوان وجود مطلق از آن برخوردار بود ، عطا کرد . 

یک راه وجود داشت که از طریق آن بندگان خداوند می توانستند خود را به عنوان جزیی از واحد تکثریافته بشناسند ، و آن از طریق گفتن به آنها بود . 

خداوند این کار را کرد . ولی برای روح ، تنها این کافی نبود که خود را به عنوان وجود تنزل یافته یا جزیی از واحد تکثریافته ، یا بنده خداوند یا وارث ملک هستی ( یا هر واژه اسطوره ای که می خواهی به کار ببری ) بشناسد . 

دانستن چیزی و تجربه کردن آن ، دو چیز کاملاً متفاوت است . روح آرزو داشت خود را به طور تجربی بشناسد ( همان کاری که خداوند کرد ) آگاهی ادراکی بر ما کافی نبود . 

بنابراین خداوند طرحی را ابداع کرد ... 

نظرات 5 + ارسال نظر
پریسا چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ب.ظ http://mandebarrah.mihanblog.com

پس در کار خداوند به گفته شما نقصی وارد نیس..؟!

نظر شما چیه ؟ هست یا نیست ؟

پانته آ چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:37 ب.ظ http://panthea.blogfa.com

حتی اگه با چشای باز سنگ بارون شی؟نمی ارزه...زیبایی گل زیر انگشتان تشریح می پژمرد...

من که گفتم ، با چشمهای باز ، ولی ندیدن ...!

م ر ی م پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 ق.ظ http://gosast.blogsky.com

مانور خوبی دادی روی تمایز تجربه از زیستن. منتظر ادامه‌ام. به نظرم باید بقیه‌اش رو بخونم و بعد در کلیت متن بررسی‌اش کنم.

خوشحالم از اینکه یاداشتم مورد توجهت قرار گرفت ، و از اینکه روی مطلب ریز شدی و موشکافانه بهش فکر کردی متشکرم .
حتماً در آینده ای نزدیک بقیه مطلبم رو ارائه خواهم کرد .
و امیدوارم تونسته باشم در آخرش نتیجه خوبی رو به مخاطب داده باشم .

سعیده پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:40 ب.ظ http://www.kaktoos55.blogsky.com/

سلام
ممنون از حضورت

رسول دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:14 ق.ظ http://rashaj.blogspot.com

سلام
یک سری مطالب که خیلی بی ربط با نوشته های این ژست نیست جمع آوری کردم.
دوست داشتی سری بزن گفتی با هم بزنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد