اشعار

 

تن من یخ زده در قبر سکوت 


دلم آتش زده از سوزش تب 


همه شب تا به سحر لخت و ملول 


آسمان بود و من و دست طلب 


عاقبت در خم یک عمر تباه 


واقعیات به من لج کردند 


تا ره چاره بجویم ز زمین 


کمرم را به زمین خم کردند 

 


نظرات 2 + ارسال نظر
فرنوش چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:54 ب.ظ http://www.ehsasat.com

سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش

فرزانه شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ق.ظ http://www.elhrad.blogfa.com

سلام
انسان در روی زمین مشغول حمل باری است که شانه های کوه ها و آسمان ها را هم بی طاقت می کند
این دلتنگیها در وجود انسان تنیده شده تا وطنش را از یاد نبرد
بهتر است به جای شانه خالی کردن
طاقتمان را بیشتر کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد