اشعار

 

 

با بط می گفت ماهیی در تب و تاب  

  

 

باشد که بجوی رفته بازآید آب ؟  

 

 

بط گفت من و تو چون شدیم کباب  

  

    

   دنیا پس مرگ ما چه دریا چه سراب  

 

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
تیزبییین جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ http://shole.blogsky.com/

سلام عزیز
خوب هستید
ممنون که به من سرزدید
من شما رو لینک کردم به اسم هویت
شما هم اگه لطف کنید منو به اسم شعله فریاد لینک کنید ممنون میشم

تناقض معتبر شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:27 ب.ظ http://antinomy.blogfa.com

درود بر شما.
به قول یه عزیزی: بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم...باشد که نباشیم و بدانند که بودیم.
در مورد دختر های امروزی استاد بودنشون برای من مساله ایی نیست...این شکاف نسل هاست که نگران کننده است.

مانده بر راه پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ب.ظ http://mandebarrah.mihanblog.com

چقد کم بین!

بانو شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ب.ظ http://afsaneye-shakhsi.blogfa.com

سلام دوستم
به روزم

شقایق یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:18 ب.ظ http://peyghamemahiha.blogfa.com

چه دریا چه سراب... نمی شه که!!

خلیل چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:58 ب.ظ http://hafezehtarikhi.blogspot.com

با سلام، این یعنی :

دیگی که برای من نمی جوشد بگذار کله ی سگ در آن بجوشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد